محل تبلیغات شما



نمیدانم چرا هر موقع دلم میگیره میام اینجا . عین کسایی که دنبال یه جا برای تخلیه روح و‌روانشون میگردن 

زندگی بالا و‌پایین های زیادی نشانم‌داد و‌هیچ وقت فکر‌نکرد که کمی تختی هم بد نیست

از اینی که هستم راضی نیستم و این داره مثل موریانه منو نابود میکنه ، هرچند سعی دارم که خودم محکم جلوه بدم

ولی به سختی سر پا هستم ، انگار که مشکلات من پایانی نداره و از این مرحله به مرحله بعد و سخت تر میره 

نمیدانم چطور باید شاد باشم و چطور برگردم به اوضاع روحی چند ماه پیشم ، هرچی سعی میکنم بدتر میشه

خسته کننده ست ولی باید بازم دست از تلاش کردن بر‌ندارم .

باید عواملی که باعث میشه باز هم نشاط داشته باشم رو پیدا کنم


خیلی دلم برای خودم میسوزه  . دلم میخواد بار و بندیلمو بردارم و برم 

برم یه جای دور . یه جایی که بشه تمام خستگی ها و دلتنگی ها و تنهایی هامو چال کنم 

برم انقدر دور بشم که فراموش کنم که چقدر بغض فرودادم .

مثل یه مبارز گوشه گود افتادم و خونین و زخمی و خسته به قطرات خونی که روی رینگ ریخته

نگاه میکنم  . به اینی که من یه بازنده ام .

اره من یه بازنده ام


دلم خیلی گرفته  . اندازه این آسمان که  بعد از 24 ساعت هنوز بی تابی و دلتنگیش تمام نشده

غمگینم .

نمیدانم چرا اینجوری شد ؟ نمیدانم واقعا من مستحق این همه  دلتنگی هستم ؟

واقعا باید این همه  سختی بکشم ؟

این حقم بوده ؟ این بوده اون زندگی که  قبل از تولد انتخاب کردم ؟

باورم نمیشه

یعنی انقدر احمقانه  این دنیا رو انتخاب کردم ؟؟؟

انقدر ساده لوح بودم ؟ .


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

موسیقی